سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، سکوت را در سه جا دوست دارد :به هنگام خوانده شدن قرآن، به هنگام پیش رفتن به سوی دشمن، و به هنگام تشییع جنازه . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
منو تنهایی وب سایتی برای عاشق ها
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اولین لحظه عاشق شدن

اینکه میگن بار اول فرق می‌کنه، نه به خاطر اینکه اون آدم فرق می‌کنه، یا الزاما بهتر از همه‌ی آدمای بعدیه. نه. خیلی وقتا اتفاقا گزینه‌ی مناسبی هم برای عاشقی نبوده. بار اول فقط از این نظر فرق می‌کنه که ما خوش‌بینیم. فکر می‌کنیم هر کی میگه دوستت دارم راست میگه. فکر می‌کنیم همین که کسیو دوست داشته باشیم کافیه. فکر می‌کنیم حتما دل به دل راه داره. فکر می‌کنیم هیچوقت تموم نمیشه. فکر می‌کنیم کل احساسمونو باید خرجش کنیم. باز اول واسه این فرق می‌کنه که ما هنوز نترس‌ایم. بی‌پرواییم. وگرنه اگه بتونی بازم نترس و بی‌پروا و دیوونه باشی، چه فرقی می‌کنه اونی که تو زندگیته نفر چندمه؟ مهم اینه که خود عشق باشه.

اونقدر آدما قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن،
عاشق شدن،
فارغ شدن،
فحش دادن….
اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن..
اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن..
حالا کجان؟
رها کن رفیق…
رها کن بره…

در گذر از جاده ی زندگی آموختم
کسانی را که بیشتر دوست میداری ،
زودتر از دست می دهی …



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تینا ( یکشنبه 98/9/24 :: ساعت 11:36 صبح )
»» شعر عاشقانه از ریحان دال

بگویم؛من کمی بیشتر…
بگویی؛ نیم ساعت دیگر زیر افرای بلندِ سرکوچه تان منتظرم…
بگویم؛ تا نیم ساعت دیگر مواظب خودت باش…
بگویی؛ تو هم…
نه جانم،نه!!
دیگر با زنگ خوردن هیچ تلفنی قلبم در دهانم نمی آید،
دست و پایم نمی لرزد،
گونه هایم گل نمی اندازد،
فقط چشمانم نم می کشند …
چند سال و اندیست که زنگ تلفن برایم زنگ هشداریست که فلانی،
آن طرف خط کسی نیست که تا صدایت را نشنود خوابش نمیبرد،
تا حالت را نپرسد آرام نمی گیرد،
تا …
زنگ هشداریست که فلانی، خیلی وقت است شماره ات از دفترچه ی ذهنش پاک شده است…



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تینا ( یکشنبه 98/9/24 :: ساعت 11:35 صبح )
»» شعر عاشقانه از ریحان دال

بگویم؛من کمی بیشتر…
بگویی؛ نیم ساعت دیگر زیر افرای بلندِ سرکوچه تان منتظرم…
بگویم؛ تا نیم ساعت دیگر مواظب خودت باش…
بگویی؛ تو هم…
نه جانم،نه!!
دیگر با زنگ خوردن هیچ تلفنی قلبم در دهانم نمی آید،
دست و پایم نمی لرزد،
گونه هایم گل نمی اندازد،
فقط چشمانم نم می کشند …
چند سال و اندیست که زنگ تلفن برایم زنگ هشداریست که فلانی،
آن طرف خط کسی نیست که تا صدایت را نشنود خوابش نمیبرد،
تا حالت را نپرسد آرام نمی گیرد،
تا …
زنگ هشداریست که فلانی، خیلی وقت است شماره ات از دفترچه ی ذهنش پاک شده است…



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تینا ( یکشنبه 98/9/24 :: ساعت 11:35 صبح )
»» بگویی حالِ من بسته به احوالِ توست

جلال آل‌احمد در سال‌های دور از سیمین دانشور برایش نوشت : با هرکس حرف می‌زنم اولین کاری که می‌کنم این است که حلقه‌ام را طوری به رخش بکشم که او از من بپرسد که ازدواج کرده‌ای و من حرفم را به تو بکشانم و بعد عکس تو را نشان بدهمپ.ن : عشق و علاقه ى واقعى اگه این نیست پس چیهدیگر گوش به زنگ هیچ تلفنی نیستم وقتی قرار نیست صدایِ نفس های تو در گوشم بپیچد و طبق قرارمان من اول بگویم سلام

تو بگویی؛ به روی ماهت!!
بگویم؛ خوبی؟
بگویی؛ حالِ من بسته به احوالِ توست…
بگویم؛ خوبم!
بگویی؛ پس من یک قدم آن طرف تر از خوبی ایستاده ام..
یا که نه بر حسب اتفاق بگویم؛
کمی ناخوش احوالم…
بگویی؛ مگر من مرده ام که احوالِ تو خوش نیست و من یادم برود بد بودنِ حالم را…
یا که به رسم عادتِ همیشگی ات بی هوا بگویی دوستت دارم،
کیلو کیلو قند در دلم آب شود و بگویم من هم…
بگویی؛ میمیرم برایت!!
لبم را گاز بگیرم،
بگویم؛من هم…
بگویی؛ دلم برایت تنگ شده!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تینا ( یکشنبه 98/9/24 :: ساعت 11:34 صبح )
»» بیا بریم از کنار کلیسای وانک عاشقانه

ببین بیا بریم از کنار کلیسای وانک راه بیفتیم، آروم آروم راه بریم کنار رودخونه، مست بشیم از عطر تاریخ و کاشی و معاشقه و غزل. بگردیم دور میدون اصلی چالوس، ببرمت جلوی بیمارستانی که توش به دنیا اومدم برات داستان تولدمو وسط سفر خونوادم تعریف کنم غش غش بخندی. بریم یزد، جلوی مسجد جامع ببوسمت، اون پیرمرد مهربونه برامون اسفند دود کنه. بریم اردبیل، تو مقبره شیخ صفی گریه کنیم برای آغشتگی خون و دین. بریم آبادان، با بچه های شط برقصیم، لنج سواری کنیم و من تو رو به اقیانوس نشون بدم و بگم هوی، ببین پری دریایی منو… بریم نوشهر، آتیش روشن کنیم نزدیک دکه مجید، نوشابه شیشه ای بخوریم، مست بشیم از بودن هم، دراز بکشیم روی شن های خنک اردیبهشت و حرف بزنیم و کم کم صبح بشه.بریم چمخاله، صبح زود بیدارت کنم بغل دریا راه بریم و تو بهشت رو از نزدیک ببینی. بریم بازار بزرگ تهران، با هم دیزی بخوریم تو قهوه خونه ناصر پشت نوروزخان، وسط چشمها و سیبیلها من ببوسمت و تو بخندی و شهر ذوق کنه از ذوق کردن ما. بریم لب خط، وایسیم بغل بچه های پایین ، واسه قطاری که رد میشه دست تکون بدیم و بوس بفرستیم. بریم شیراز، حافظیه و سعدیه رو بگردیم و تو برام غزل بخونی و من به تو نگاه کنم، غزل دلربا. بیا بریم هرکجای جهان که تو دوست داری بیا بریم. چیه این دوری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تینا ( یکشنبه 98/9/24 :: ساعت 11:33 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری
‎هر شب میبوسم تا کنار بگذارمت
عشق در وجودم همیشه زنده است
دنیا را برایم تبدیل به زندانی با دیوارهای بلند می کند
دانلود آهنگ امین و امید به نام چتر متن موزیک
دانلود آهنگ امین و امید به نام چتر متن موزیک
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 5533
» درباره من

منو تنهایی وب سایتی برای عاشق ها

» آرشیو مطالب
آذر 98

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب